دانلود فایلهای کاملا متفاوت و باکیفیت
اعتماد ایجاد کنید: اینگونه روابط خود را تقویت می کنید:
توسط سوفی سینگر دسته بندی ها: سلامت
اعتماد سازی کنید: چگونه روابط خود را تقویت کنید
عتماد سازی فرایندی است. برای نشان دادن اعتماد دوباره پس از ناامیدی ، صبر لازم است و برای جلب اعتماد دیگران ، قدردانی و شفافیت لازم است.
اعتماد یکی از مهمترین پایه های روابط دست نخورده است. فرقی نمی کند این یک رابطه عاشقانه ، دوستی ، خانواده باشد یا رابطه با همکاران.
اعتماد به ما اطمینان می دهد که احساس خوبی داریم و اعتماد به نفس داریم. این به ما کمک می کند تا کنترل خود را رها کنیم و آرامش داشته باشیم. رشد و توسعه اعتماد به زمان و تجربیات مثبت نیاز دارد. صراحت و قدردانی از اهمیت ویژه ای برای ایجاد یک پایه اعتماد برخوردار است.
تحقیر ، کلاهبرداری یا پنهان کاری باعث می شود تا در چند لحظه یک رابطه قابل اعتماد را لرزاند. عدم اعتماد ، ترسهای اساسی ما را بیدار می کند و شما نیاز به کنترل همتای خود دارید. با انجام این کار ، نه تنها شخص دیگر بلکه خودتان را نیز می پوشید. ترس شما از ناامیدی دوباره حتی می تواند تا جایی پیش برود که خود را از نظر عاطفی از دیگران جدا کنید.
چگونه می توانید بعد از ناامیدی اعتماد خود را دوباره برقرار کنید؟ یا شاید شما می خواهید اعتماد دیگران را جلب کنید. در این مقاله نکات بسیار زیادی در مورد اعتماد سازی دریافت خواهید کرد.
اعتماد دوباره بسازید: به این ترتیب با ناامیدی برخورد می کنید.
وقت خود را برای شکستن اعتماد بگذرانید.(عکس: CC0 / Pixabay / عکس رایگان)
وقت خود را برای شکستن اعتماد بگذرانید.
نقض اعتماد همیشه به عنوان یک امر یا یک رابطه نیست. غیرقابل اطمینان بودن ، رازداری ، دروغ یا تحقیر می تواند اعتماد بین دو نفر را به هم بزند. اگر اعتماد شما ناامید شود ، به شدت صدمه خواهید دید. ترس ها ، حسادت ، درگیری ها و ناآرامی های درونی اغلب نتیجه می گیرند.
در اینجا نحوه اعتماد به کسی که شما را ناامید کرده است آورده شده است:
شما صدمه دیده و عصبانی و غمگین هستید. برای پردازش نقض اعتماد ، می توانید و باید به همه احساسات خود اجازه دهید. هر چیزی را بلعید ، بلکه فریاد بزنید و گریه کنید وقتی احساس آن شدید. هرچه احساسات خود را بیشتر درک کنید ، بهتر می توانید ناامیدی را برطرف کنید.
اگر آماده باشید ، بحث آزاد می تواند بسیار مفید باشد. بنشینید و در نظر بگیرید که چگونه می تواند به نقض اعتماد منجر شود. به طرف مقابل خود فرصت دهید تا دیدگاه خود را توصیف کند. شاید حتی بتوانید رفتار یا افکار او را درک کنید. همچنین در مورد نحوه احساس وضعیت در اوضاع صریح صحبت کنید. سعی کنید از اتهامات خودداری کنید.
وقت کافی را برای تصمیم گیری در مورد آمادگی شریک زندگی خود اختصاص دهید. به این فکر کنید که آیا می توانید روزی دوباره به او اعتماد کنید یا خیر. آیا احساس می کنید نمی توانید درگیر شوید؟ سپس شاید بهتر باشد که رابطه یا دوستی را خاتمه دهید یا ارتباط را قطع کنید.
مهم نیست که کدام قدم را بردارید: نقض اعتماد فراموش نمی شود. این نیز خوب است اگر شما آماده باشید که راه صحیحی برای مقابله با آن را پیدا کنید. تمام وقت دنیا را ببخش تا ببخشی. پس از آن ، دیگر نباید موضوع را مطرح کنید. زیرا این برای شما و هر نوع رابطه سمی است. ببخشید یا بگذارید برود ، اما هرگز آمرزش نکنید.
درخواست بخشش اولین قدم برای ایجاد اعتماد دوباره است. باید بتوانید احساس کنید که شریک زندگی شما واقعاً تلاش می کند. این شامل می شود که او آماده اصلاح باشد. کلمات باید با اعمال انجام شود و قول ها باید حفظ شود. این تنها راه تقویت اعتماد شما به شخص دیگر است.
با هم ، در نظر بگیرید که چگونه می توانید در آینده با صراحت بیشتری ارتباط برقرار کنید تا ناامید نشوید. همتای شما باید با شما باز و صمیمانه باشد. به این ترتیب می توانید در یک رابطه قابل اعتماد با هم کار کنید.
اعتماد سازی: چگونه می توان بر بی اعتمادی غلبه کرد
اعتماد سازی برای یک رابطه صمیمی مهم است.(عکس: CC0 / Pixabay / عکس رایگان)
اعتماد سازی برای یک رابطه صمیمی مهم است.
شاید شما آنقدر به یک شخص آشنا خیانت کرده باشید که برگشتی نداشته باشد. شما ناامیدی را در زندگی با خود می کشید و آن را به شرکای یا دوستان جدید منتقل می کنید. راه های خارج از این نیز وجود دارد. چگونه می توان اعتماد به نفس جدید را ایجاد کرد :
اعتماد نکردن به معنای درگیر نکردن مناسب در یک رابطه جدید است. شما خود را از آسیب های بعدی محافظت می کنید ، اما با ترمز دستی زندگی می کنید. آگاه باشید که ناامیدی های قدیمی به روابط جدید شما اهمیت می دهد. و اینکه شما به همتای خود آسیب می رسانید ، اما مهمتر از همه به خودتان آسیب می رسانید.
ترس های خود را با شریک زندگی خود و یا با دوست خود به اشتراک بگذارید. آنچه را که باید احساس امنیت کنید ، آشکارا ارتباط برقرار کنید. همتای شما مسئولیت اعتماد به نفس شما نیست . در یک رابطه عاشقانه ، او یا او می تواند از شما حمایت کند تا به تدریج آن را دوباره بسازید.
با خود صبور باشید. به خصوص اگر قبلاً بسیار ناامید شده باشید ، می تواند مدتی طول بکشد تا اعتماد ایجاد شود. هنگامی که احساس راحتی می کنید ، تمرین کنید تا به خود کنترل کنید و شک و تردید را رها کنید.
اعتماد ایجاد کنید: اینگونه اعتماد می کنید
قانون اساسی برای ایجاد اعتماد: حرف خود را حفظ کنید(عکس: CC0 / Pixabay / rawpixel)
قانون اساسی برای ایجاد اعتماد: حرف خود را حفظ کنید
این مهم نیست که فقط به بهزیستی خود اعتماد کنید. افراد اطراف شما نیز باید به شما اعتماد کنند تا بتوانید روابط هماهنگ و دست نخورده برقرار کنید.
در اینجا چگونه به نظر می رسد قابل اعتماد است :
علاقه و تقدیر واقعی را در همتای خود نشان دهید. به او اجازه دهید مکالمه را تمام کند ، سؤال کند و ارتباط چشمی داشته باشد.
صداقت از اهمیت ویژه ای برای جلب اعتماد برخوردار است. اما این بدان معنا نیست که شما بدون اینکه از شما سؤال شود باید نظر خود را روی همه بگذارید. صادقانه حرف بزنید و رفتار کنید ، در موقعیت های دشوار با حوصله برخورد کنید و به دیگران این فرصت را بدهید که شهودهای خود را به شما ارتباط دهند.
خود را باز کنید ، در برابر نقاط ضعف او بایستید و آسیب پذیری خود را نشان دهید. از این طریق ، همتای شما یاد می گیرد که به او اعتماد دارید. این به او کمک می کند تا اعتماد به نفس خود را ایجاد کند.
اطلاعات مبهم همیشه جایی برای گمانه زنی و بی اعتمادی باقی می گذارد. بنابراین خاص باشید و از جزئیات مهم خودداری کنید. اگر موضوعی وجود دارد که نمی خواهید در مورد آن صحبت کنید ، می توانید همین موضوع را روشن کنید. با این جمله: "من الان نمی توانم درباره آن صحبت کنم. اما هیچ دلیلی برای نگرانی شما وجود ندارد ، "می توانید به همتای خود اطمینان دهید و از تفسیرهای نادرست خودداری کنید.
وفادار باشید و همچنین در برابر خواسته ها و علایق شریک زندگی یا دوست خود بایستید. این نحوه اطمینان شما را اثبات می کند .
حرف خود را حفظ کنید. همتای شما باید بتواند احساس کند که می تواند به شما اعتماد کند. بعضی اوقات اتفاقات غیرقابل برنامه ریزی رخ می دهد. اگر نمی توانید یک وعده را حفظ کنید ، باید این کار را صادقانه و به موقع برقرار کنید. لطفاً ببخشید و در نظر بگیرید از کدام ژست می توانید برای جبران عدم پیروی استفاده کنید.
وعده ها و اقدامات یک طرفه برای اعتماد کسی کافی نیست. بنابراین همیشه به اظهارات خود بمانید و اجازه دهید که عمل دنبال شود .
اگر اتفاق ناگواری برای شما رخ داد ، به جای انکار آن کنار بیایید. اگر فقط در مورد آن بگویید ، اغلب نیمی از بد است. شاید هر دو بتوانید به آن بخندید. اما اگر تصمیم دارید به دنبال یک دروغ سفید بروید ، این می تواند به پایگاه اعتماد شما یک لنگه مرتب بدهد.
محرمانه بودن خود را حفظ کنید. نشان دهید که با نگه داشتن اسرار یا جزئیات خصوصی برای خود و حفظ امنیت آنها حتی پس از پایان دوستی ، قابل اعتماد هستید.
عشق رمانتیک
چرا عشق رمانتیک بندرت کار می کند
عشق رمانتیک: چرا عشق رمانتیک بندرت کار می کند. عاشقانه یک احساس خوب است - اما برای یک عمر کافی نیست.
عاشقانه یک احساس خوب است - اما برای یک عمر کافی نیست.
تقریباً همه در آرزوی عشق بزرگ هستند و امیدوارند که روزی شریک زندگی خود را پیدا کنند. دکتر اینگلور اببرفلد ، دانشمند فرهنگی دانشگاه برمن ، در کتاب جدید خود "درباره غیرممکن بودن عشق" می نویسد. در آن ، او چند پایان نامه برجسته را تنظیم کرد - از جمله چیزهای دیگر ، که میل جنسی برای انتخاب شریک زندگی از ایده های عاشقانه تعیین کننده تر است. او در مصاحبه ای توضیح می دهد که چرا با وجود همه چیز هنوز به چیزی مانند عشق اعتقاد دارد.
اطلاعات بیشتر در مورد جستجوی شریک
دام برای مجردها: 7 گناه هنگام جستجوی شریک زندگی
برداشت اول به حساب می آید: باید از این گناهان دوستی دوری کنید
جستجوی شریک زندگی: سیگنالهایی برای عشق بزرگ است
نکاتی برای رابطه جنسی بهتر
دکتر اببرفلد ، چرا عشق خیلی غیرممکن است؟
زیرا هیچ عشقی وجود ندارد همانطور که دوست داریم تصور کنیم. عاشق شدن ، بله ، حتی قابل اثبات است ، پیوند با شخصی که برای ما مهم است. اما عشق به اصطلاح بزرگ ، شریک زندگی برای زندگی ، وجود ندارد. در کتاب خودم آنچه را که در پشت دو نفر وجود یکدیگر را پیدا می کنند ، تحلیل و بررسی کردم و گفتم که آنها یکدیگر را دوست دارند.
آنها می گویند زن و مرد نسبت به چیزی که می خواهیم واقعیت داشته باشند ، بیشتر توسط آرایش ژنتیکی تعیین می شوند.
به طرز عجیبی ، اکثر مردم وقتی گفته می شود زن و مرد نسبت به عشق متفاوت هستند ، با آن مشکلاتی دارند. این اختلافات بسیار مهم هستند زیرا در غیر این صورت هیچ عاشقانه تبلیغاتی وجود نخواهد داشت و عاشق نمی شوید. ما باید این اختلافات را بشناسیم و ترجیح دهیم به این مسئله دقت کنیم که چرا این وضع ها چنین است. زندگی عاشقانه ما 99 درصد توسط ژنها تعیین می شود. ما می توانیم این سیستم ها را خیلی خوب دستکاری کنیم و خود را متقاعد کنیم که از نظر فرهنگی شکل گرفته است. و این یک چیز خوب است زیرا مقابله با آن را برای ما آسان تر می کند. با آئین دادن به آن ، زندگی عاشقانه خود را تنظیم می کنیم و فکر می کنیم که تأثیرگذاری بر آن دارد.
آیا شما می گویید که در نهایت همه ما فقط رانده می شویم؟
من آن را به طرز چشمگیری قرار نمی دهم. بیایید اینگونه بیان کنیم: انسان موجودی است که می خواهد تولید مثل کند. و البته من هیچ وقت از سیستمهایم مستقل نیستم. بنابراین بسیاری از درایوها در واقع کنترل می شوند. اما تأثیرات فرهنگی نیز نقش اصلی را ایفا می کنند: به عنوان مثال ، در اروپا برای مردان و زنان طبیعی است که یکدیگر را پیدا کنند. در آسیا برای تعیین شریک زندگی ممکن است با یک اخترشناس مشورت شود. و ناگهان احساسات در اینجا نیز رشد می کنند. با این وجود ، مهمترین چیز آن چیزی است که طبیعت در گهواره به ما داده است. چیزی در همه ما وجود دارد که همه چیز را از کنترل خارج می کند. سپس در مناطق مرزی که دوست داریم به خودمان دروغ بگوییم ، در انفجار خود حرکت می کنیم ، همه چیز را تحت کنترل داریم.
و رابطه جنسی برای عشق چقدر مهم است؟
توضیحات بهتری از عشق نسبت به رابطه جنسی وجود ندارد. اینگونه است که کتاب من شروع می شود. آنچه اساساً جنسی می گیریم پایه و اساس ما است. همه چیز ناشی از این است. این کار با عشق به مادر شروع می شود ، هنگامی که کودک آموخته می شود که همدلی شود. این یک تصویر صاف از رابطه جنسی نیست ، بلکه یک روند پیچیده است. ما از یک روند جنسی سرچشمه گرفته ایم و این کل زندگی ما را همراهی می کند.
چرا ما اینقدر عاشق عشق عاشقانه هستیم؟
این البته ما را الهام می بخشد. عشق و ایثار بسیار ما را لمس می کند ، زیرا همیشه از خود می پرسیم که آیا ما نیز می توانیم. بیایید رومئو و ژولیت را در نظر بگیریم: در داستان تعجب می کنیم که آیا می توانستیم خودمان را بکشیم. و اینجاست که این ایده های بزرگ عشق ، که هیچ ارتباطی با واقعیت ندارند ، بوجود می آید. اما این قابل درک نیست ، زیرا بدون تخیل ، مردم قادر به پرواز به ماه نخواهند بود. هیچ کس نمی داند وقتی دو نفر عاشق می شوند واقعاً چه می کنند. اما مطمئناً آنها آینده را به وضوح تصویر می کنند. شما فکر نمی کنید که عشق می تواند شکست و یا اینکه فرد عزیز دارای پاهای عرق یا عادت است که در برخی از نقاط ما را آزار می دهد.
آیا شما در واقع هنوز هم به عشق خود اعتقاد دارید؟
من به هیچ وجه سرخورده نیستم. وقتی می دانم چه چیزی ممکن است ، با آرامش بیشتری چیزها را می بینم. و اگر به واقعیت پایبند باشید و با این واقعیت کنار بیایید که خوشبختی نمی تواند دائمی و کامل باشد ، در دراز مدت شادتر خواهید شد. ما دوست داریم که از توهم فریب خورده باشیم. اما اگر واقع بین باشیم ، چنین استانداردهای بالایی نداریم که در نهایت در راه خوشبختی خود بایستیم. البته توهمات نیز مهم هستند ، زیرا در غیر این صورت هیچ کس دیگر عاشق عشق نمی شود. اما فقط اگر واقعیت را شامل شود ، عشق ماندگار خواهد شد.
روابط بین فردی
جامعه روانشناسی
یک رابطه بین فردی یک ارتباط یا آشنایی قوی ، عمیق یا نزدیک بین دو یا چند نفر است که مدت زمان آن از کوتاه تا پایدار است. این ارتباط می تواند مبتنی بر استدلال ، عشق ، همبستگی ، تعامل منظم در تجارت یا نوعی تعامل اجتماعی باشد. روابط بین فردی در زمینه تأثیرات اجتماعی ، فرهنگی و سایر تأثیرات پدید می آید. زمینه می تواند متفاوت از روابط خانوادگی یا خانوادگی ، دوستی ، ازدواج ، روابط با شرکا ، کار ، باشگاه ، محله و اماکن عبادت باشد. آنها را می توان با قانون ، عادت یا توافق متقابل تنظیم کرد و اساس گروه های اجتماعی و جامعه به طور کلی است.
به عنوان مهم ،
مطالعه روابط بین فردی شامل چندین شاخه از علوم اجتماعی است ، از جمله رشته هایی مانند جامعه شناسی ، علوم ارتباطات ، روانشناسی ، انسان شناسی و کار اجتماعی. مطالعه علمی روابط توسعه یافته در دهه 1990 و به عنوان "علم روابط" شناخته شد که در شواهد و نتایج حکایات حکایتی یا شبه خبرگان در نتیجه گیری های خود درمورد داده ها و تحلیل عینی تفاوت دارد. پیوندهای بین فردی نیز در جامعه شناسی ریاضی موضوعی است.
بچه ها
روابط صمیمی
روابط عاشقانه در روابط عاشقانه عمومی
به طرق بی شماری توسط نویسندگان ، فیلسوفان ، مذاهب ، دانشمندان و در حال حاضر توسط مشاوران روابط تعریف شده است. دو تعریف محبوب از عشق عبارتند از نظریه مثلث استرنبرگ درباره عشق و نظریه عشق فیشر. اشتاینبرگ عشق را از نظر صمیمیت ، اشتیاق و تعهد تعریف می کند که وی ادعا می کند در روابط مختلف عاشقانه در سطوح مختلف وجود دارد. فیشر عشق را از سه سطح تعریف می کند: جذابیت ، عشق عاشقانه و دلبستگی. روابط عاشقانه می تواند بین دو نفر از هر جنسیت یا گروهی از افراد وجود داشته باشد (به چند ضلعی مراجعه کنید).
عاشقانه (عشق)
تنها مشخصه بارز یک رابطه عاشقانه ، حضور عشق است. بنابراین تعریف عشق به همان اندازه دشوار است. هازان و شیور عشق را با استفاده از تئوری دلبستگی آینزورث تعریف می کنند ، که شامل نزدیکی ، حمایت عاطفی ، خود کاوش و درد جدائی هنگام جدا شدن از دوست داشتنی است. سایر مؤلفه هایی که معمولاً برای عشق ضروری هستند جذابیت جسمی ، شباهت ، تلافی و خود افشایی است.
عشق افلاطونی
یک رابطه صمیمی اما نه عاشقانه به عنوان یک رابطه افلاطونی شناخته می شود.
مراحل زندگی
روابط اولیه بین نوجوانان با رفاقت ، تلافی و تجربیات جنسی مشخص می شود. با بزرگ شدن بزرگسالان ، آنها در روابط خود از جمله عشق ، دلبستگی ، امنیت و پشتیبانی از شرکاء ، شروع به ایجاد ویژگیهای دلبستگی و مراقبت می کنند. روابط قبلی نیز تمایل به کوتاه تر شدن دارد و نشانگر مشارکت بیشتر در شبکه های اجتماعی است. روابط بعدی اغلب با کوچکتر شدن شبکه های اجتماعی مشخص می شود ، زیرا زوج زمان بیشتری را نسبت به کارمندان اختصاص می دهند. روابط بعدی تمایل به نشان دادن سطح بالاتری از تعهد دارد. بیشتر روانشناسان و مشاوران روابط ، پیش بینی می کنند با گذشت زمان کاهش صمیمیت و اشتیاق ، که با تأکید بیشتر بر عشق همراه (که با همنشینی جوانان در خصوصیات دلسوز ، متعهد و شریک زندگی متفاوت است) جایگزین می شود. با این حال ، مطالعات زوج شاهد کاهش صمیمیت یا اهمیت رابطه جنسی ، صمیمیت و عشق پرشور مردم در روابط طولانی تر یا دیرتر نبوده اند. افراد سالخورده در روابط خود شادتر هستند ، اما هنگام تلاش برای ورود به روابط جدید نسبت به افراد جوان یا مسن تر ، با موانع بیشتری روبرو هستند. زنان مسن به ویژه با موانع اجتماعی ، جمعیتی و شخصی روبرو هستند. مردان 65 ساله و بالاتر تقریباً دو برابر زنان احتمال دارند.
نصف بهتر
این اصطلاح به طور قابل توجهی متفاوت در دهه 1990 محبوبیت خود را به دست آورد ، و این نشان دهنده پذیرش فزاینده روابط غیرهمخونی است. این می تواند مورد استفاده قرار گیرد برای جلوگیری از فرض در مورد جنسیت یا وضعیت روابط شریک زندگی یک شخص (به عنوان مثال متاهل ، زندگی مشترک ، مدنی). روابط در جامعه همچنان رو به رشد است و بسیاری از شرکا زندگی مشترک با یکدیگر را تقریباً به همان اندازه جدی یا به عنوان جانشینی برای ازدواج می بینند. از طرف دیگر ، افراد دگرباش جنسی هنگام ساخت و پرورش روابط صمیمی با چالش های خاصی روبرو هستند. فشار همگانی منفی درونی و قادر به ارائه خود مطابق با هنجارهای جنسیتی پذیرفته شده اجتماعی می تواند رضایتمندی و مزایای عاطفی و سلامتی را به همراه آورد ، که آنها در روابط خود تجربه می کنند. جوانان دگرباشان جنسی نیز فاقد پشتیبانی اجتماعی و ارتباط همسالانی هستند که جوانان ناهمگن از آن لذت می برند. با این حال ، مطالعات تطبیقی زوج های همجنس و دوجنسگرا تفاوت چندانی در شدت رابطه ، کیفیت ، رضایت یا درگیری ندارند.
روابط زناشویی
گرچه روابط غیر سنتی همچنان در حال رشد است ، ازدواج هنوز هم بیشتر روابط را به جز بزرگسالان در حال ظهور تشکیل می دهد. بسیاری همچنان آنرا مکانی بزرگتر برای ساختارهای خانوادگی و اجتماعی می دانند.
TOTEM مخفف "خیلی پیر است تا همیشه ازدواج کنید". بسیاری از افراد مسن به دلیل سن ، تعهدات مالی و خانوادگی خود ازدواج نمی کنند. وصیت نامه ها و غالبا وام های معکوس وجود دارد ، و ازدواج باعث پیچیده تر شدن رابطه می شود. در یک رابطه TOTEM ، هر یک از شرکا خانه خود را نگه می دارند و در صورت وام های معکوس ، هر فرد در خانه خود ساکن می شود و به اندازه کافی برای پاسخگویی به الزامات وام مسکن معکوس است. اراده ، اعتماد و غیره به شکل اصلی خود باقی می مانند و اعضای خانواده مجبور نیستند نگران آینده خود باشند.
روابط خانوادگی
پدر و مادر
روابط والد و کودک همیشه افراد را تحت تأثیر قرار داده است. در زمان های قدیم ، آنها اغلب با ترس ، یا شورش یا کنار گذاشتن مشخص می شدند ، که منجر به نقش های جدی شاخه ها ، به عنوان مثال در روم باستان و چین می شد. فروید در مورد مجتمع ادیپ ، فکر وسواس پسران ، مادرشان و ترس و رقابت با پدرشان ، و مجتمع کمتر شناخته شده Electra فکر کرد ، که در آن دختر جوان احساس می کند که مادرش او را گول زده است و به همین دلیل او را در اختیار داشت. با پدرش عقاید فروید برای چندین دهه در تفکر در مورد روابط والدین و فرزند تأثیر گذاشته است. ایده اولیه دیگر روابط والدین و فرزند این بود که عشق فقط به عنوان یک انگیزه بیولوژیکی برای بقا و آسایش از جانب کودک وجود داشته است. با این حال ، در سال 1958 ، هری مطالعه پیشگویی هارلو را نشان داد که واکنشهای روسوس را به سیم "مادران" و پارچه "مادران" مقایسه می کند ، عمق احساسی که توسط نوزادان احساس می شود. این مطالعه همچنین مبانی نظریه دلبستگی مری آینسورث را نشان داده و نشان می دهد که چگونه نوزادان از پارچه "مادران" خود به عنوان پایه ای مطمئن برای کشف استفاده می کنند. Ainsworth سه نوع از روابط والدین و فرزند را در یک سری از مطالعات در رابطه با وضعیت عجیب تعریف کرد ، سناریویی که کودک در آن از والدین جدا شده و سپس با والدین مجدداً پیوند می یابد. نوزادان متصل با خیال راحت والدین را از دست می دهند ، هنگام بازگشت آنها با خوشحالی از آنها استقبال می کنند و در هنگام حضور والدین از اکتشاف طبیعی و عدم ترس خود را نشان می دهند. اجتناب از ناامن بودن نوزادان ، استرس کمی در جدایی نشان می دهد و مراقب را هنگام بازگشت نادیده می گیرند. آنها کمی کشف می کنند وقتی والدین حضور دارند فرزندان ناامن و ناامن از جدایی بسیار ناراحت هستند ، اما هنوز هم پس از بازگشت والدین در پریشانی هستند. این کودکان همچنین تحقیقات کمی انجام می دهند و ترس خود را نشان می دهند ، حتی اگر والدین حضور داشته باشند. برخی روانشناسان شیوه چهارم نظم را پیشنهاد کرده اند که بسیار نامنظم است زیرا رفتار کودکان بی نظم یا بی نظم به نظر می رسد. سبک های دلبستگی ایمن با پیامدهای اجتماعی و تحصیلی بهتر ، اخلاق بیشتر و جرم کمتر برای کودکان همراه است و نشان می دهد که موفقیت های آینده در روابط قابل پیش بینی است. در بیشتر اواخر قرن نوزدهم تا بیستم ، روابط والدین و والدین زمان تحولات بوده است. استنلی هال مدل "Sturm und Drang" جوانان را محبوب کرد. با این حال ، تحقیقات روانشناختی تصویری بسیار ضعیف تر نشان داده است. اگرچه نوجوانان ریسک پذیری بیشتری دارند و بزرگسالان مشتاق میزان خودکشی بالاتری دارند ، اما آنها تا حد زیادی بی ثبات هستند و از والدین خود روابط بهتری نسبت به مدل ارائه می دهند. بزرگسالی در اوایل دوره ، به معنای کیفیت روابط والدین و کودک است که پس از آن کاهش می یابد - از طریق بلوغ تثبیت می شود ، و روابط در اواخر بزرگسالی نسبت به قبل از شروع بهتر است. با بالا رفتن میانگین سن ازدواج و نوجوانان بیشتر در کالج و زندگی با والدین نسبت به نوجوانان ، مفهوم دوره جدیدی به نام بزرگسالی نوظهور محبوبیت پیدا کرد. این به عنوان دوره عدم اطمینان و آزمایش بین نوجوانی و بزرگسالی دیده می شود. در این مرحله روابط بین فردی بیشتر به خود وابسته تلقی می شوند و روابط با والدین هنوز هم می تواند تأثیرگذار باشد.
دروغ استحکام می بخشد یا چرا چند همسری صداقت در روابط را آسانتر می کند.
اگر می خواهید به خوبی دروغ بگویید ، به دو ویژگی اساسی نیاز دارید. برای یک چیز ، بدن شما باید متحد شما باشد. فایده ای ندارد اگر او ناگهان شروع به سرخ شدن ، ترس و وحشی کند یا با عصبی از یک پا به پای دیگر پرش کند ...از طرف دیگر ، شما باید بتوانید چیزهای واقعاً خوب را به خاطر بسپارید. نکته منفی در مورد دروغ این است که شما باید برای شروع اولین دروغ دوباره و دوباره بعد از پنج یا ده سال آماده باشید. این همان چیزی است که دروغ ها را بسیار پیچیده و فرسوده تر می کند. آنها ساختاری چند لایه هستند که بر اعتماد ، مسئولیت و قدرت در روابط تأثیر می گذارد.
متأسفانه من در یادآوری به دور نیستم. خیلی سریع فراموش می کنم و فکر می کنم آنچه گفته شد در حال حاضر باقی می ماند. به ویژه به خاطر سپردن موارد نادرست دشوار است. به عنوان مثال ، هنگامی که من برای اولین بار رابطه بسیار یکدست خود را با افراد دیگر باز کردم ، با شریک زندگی خود ناموس بودم. من با کسی ملاقات کرده بودم و می خواستم کاملاً در آن گم شوم. من توافق نکردم ، مبهم شدم که چند بار واقعاً با شخص می نویسم ، چقدر به آنها علاقه مند هستم و بالاخره گرفتار دروغ شدم.
متأسفانه ، من در بازی با دروغ ، اجرای آن و یادآوری هرچه به خودم داده بودم ، خیلی خوب نبودم. بنابراین می توانید تصور کنید که دیر یا زود داربست به هم ریخته است. شخص رابطه من چیزی خوشحال کننده بود. او صدمه دیده ، ناامید شد و اعتماد او به من متاسفانه کم شد. سپس مدت کوتاهی از هم گسیختیم ، اما سرانجام دوباره به هم رسیدیم و هنوز در یک رابطه هستیم. آنچه در آن زمان برای خودم تصمیم گرفتم ، قولی به خودم ، به اصطلاح ، تعهد به حقیقت بود.
بر خلاف حقیقت ، ما دیگر همدیگر را پیدا نمی کردیم. دروغها مرا از او دور کردند و از آنجا که من دائم می ترسیدم به خودم خیانت کنم از بین برد. من همیشه نگهبان بودم ، بسیار خسته کننده بود. بعد از اینکه تصمیم گرفتیم دوباره رابطه برقرار کنیم ، احساس کردم که این وظیفه من است که اثبات کنم قابل اعتماد هستم. و این کاملاً خسته کننده بود زیرا شخص رابطه من بی اعتمادی زیادی به من داشت. من زمان زیادی را صرف این فکر کردم که آیا واقعاً می خواهم برای تجربه هایی در سطح بدنی با کسی "فقط" ملاقات کنم یا اینکه آیا به دنبال نزدیکی عاطفی تر هستم یا نه. من هم باید خودم را قبول کنم که احساس آسیب و غفلت دارم و به همین دلیل می خواهم به جای نام بردن واضح از آن احساسات ، در کنار شخص دیگری باشم.
من می خواهم که این کار را آسان تر کنم ، دوباره به یک روایت جدید بپردازم و کاری از روابط را پشت سر بگذارم.
من اغلب ناتوان و ناامن بودم ، زیرا صداقت برای دیگران معنی داشت که من باید در وهله اول با من صادق باشم و این چیزی ساده است.
اما حقیقت یا دروغ چیست؟ و دروغ در رابطه عاشقانه با شخص دیگر چیست؟ به عنوان مثال ، اگر کسی نمی داند چه می خواهد ، دروغ نیست. چگونه باید این یک دروغ باشد؟ اگر نمی دانم می خواهم نظر خود را تغییر دهم ، هیچ ارتباطی با صداقت ندارد. اگر من عمداً تصمیم به پوشاندن چیزی نگیرم ، نمی تواند دروغ باشد زیرا هیچ چیز وجود ندارد که بتوانم آن را بپوشانم. با این حال ، این مانع نشد که من از دیدن چنین موقعیتهایی به عنوان دروغ دیدن کنمنسبت به شخصی بود که نظر خود را تغییر داد. در آن زمان غالباً احساس می کردم که مردم با خودشان صادق نیستند و بر همین اساس ، به هیچ وجه نمی توانند با من صادق باشند. اما اگر مردم نمی دانند چه می خواهند ، دروغ یا حقیقت نیست.
آیا دروغ قابل توجیه است؟
من معتقدم که برای قضاوت در مورد دروغ ، مهم است که تشخیص دهیم که چه کسی به شما دروغ می گوید ، فرقی می کند. اگر دوباره در یک مهمانی با یک آشنا شل شده روبرو شوم و او از من سؤالی بپرسد که به نظرم کاملاً نامناسب و خیلی صمیمی است ، ممکن است دروغ راهی درست باشد که نشان دهد من می خواهم خودم را از شخص فاصله بگیرم یا می خواهد از حریم خصوصی دیگران محافظت کند. با او می توانم بین حریم شخصی خود و سؤالات اساسی شخص دیگر خط بکشم. این نیز درست و کاملاً قانونی است اگر مثلاً من از یک مرد خارجی CIS خارج شوم و محاصره شوم تا زمانی که شماره تلفن همراه اشتباه را به او ندهم و او سپس مرا تنها بگذارد.
دروغ می تواند به خوبی علامتی در روابط صمیمی انسان باشد. این می تواند نشان دهد که شما خود را از یکدیگر فاصله گرفته اید ، که دیگر به شخص دیگر اعتماد ندارید ، یا اینکه دیگر ممکن است دیگر نمی خواهید به خود نزدیک شوید. و این اعتماد برای خیلی از روابط مهم است. به نظر من ، این پایه و اساس صمیمیت و نزدیکی است.
این نوعی دایره شرور ایجاد می کند ، زیرا دروغ ، که از قبل می تواند اعتماد از دست رفته را تحمل کند ، می تواند اعتماد را حتی بیشتر زیر سوال ببرد. مطمئناً ، تا زمانی که دروغ در معرض دروغ قرار نگیرد ، فقط کسی که دروغ می گوید می داند که او حقیقت را نگفت. اما حتی اگر دروغ "فقط" بر دروغگو تأثیر بگذارد ، پیامدهایی نیز به همراه خواهد داشت. در شرایط خاصی ، من می توانم اظهارات و نیازهای خودم را زیر سؤال ببرم ، دیگر به خودم اعتماد نداشته باشم و شاید حتی به اطرافیانم نیز بی اعتماد باشم. زیرا اگر خودم دروغ بگویم ، ممکن است دیگران چنین کنند؟
در مورد من ، این در واقع من را مشکوک کرد. من شروع به زیر سوال بردن اهداف شریک زندگی ام کردم و شک کنم که آیا او واقعاً می داند چه می خواهد. شاید چیزهای بیشتری برای آن وجود داشته باشد؟ شاید او چیزی را از من نیز پنهان کند؟ از آن زمان به بعد ، اختلالات افسردگی و اضطراب من افزایش یافته است ، و بی اعتمادی اساسی نسبت به بستگانم احساس کردم. این هیچ ربطی به اعتماد نکردن به آنها ندارد ، من فقط به شک و تردید از تجربه فوق خارج شدم. اگر من خودم بتوانم چنین چارچوبی از دروغ را بنا کنم ، افراد دیگر نیز می توانند این کار را انجام دهند.
هدف خوب ، متعاقب آن
مطمئناً دروغ هایی وجود دارند که فقط در درون خودشان قرار دارند. من به دروغ دوم ، سوم احتیاج ندارم تا اول قدم بردارم. اما بیشتر دروغ ها ، همانطور که قبلاً نیز گفته شد ، بسیار پیچیده تر هستند ، آنها داربست های کاملی هستند. برای سرمایه گذاری در دروغ انرژی زیادی می گیرد. انرژی ای که فقط می تواند در چیزهای زیبا ، خلاقانه و غنی سازی سرمایه گذاری شود.
متأسفانه ، این که آیا اهداف پشت دروغ در وهله اول خوب است ، از جمله نیاز به محافظت از شخصی یا درک متفاوت از ترس هنگام بیرون آمدن حقیقت ، ممکن است مهم نباشد ، زیرا از سلسله مراتب قدرت چشم انداز ، دروغگو همیشه بالاتر از شخصی که به او دروغ گفته می شود ایستاده است. دروغ این قدرت را می دهد تا در نتیجه موقعیت ها یا تصمیم گیری ها تأثیر بگذارد.
اگر در یک تاریخ از من سؤال شود که آیا من در یک رابطه هستم یا نه ، می گویم نه - با این هدف که شخص دیگر بدون در نظر گرفتن وضعیت روابط چندجانبه من مرا عالی پیدا کند - ممکن است این موضوع برای شخص دیگر عادلانه نباشد. برخی از مردم نمی خواهند به زندگی چند نفره بپردازند و دوست ندارند با افراد چند نفری آشنا شوند. که باید به هر شخص واگذار شود به گفته این ، من بی احترامی می دانم که روابطم را انکار کنم . در این شرایط من عادلانه می دانم که شخص دیگر وقتی از آنها سؤال می شود ، حقیقت را می آموزد. من نمی خواهم به صورت دستکاری عمل کنم و بر نتیجه یک وضعیت تأثیر بگذارم به گونه ای که مطابق خواسته ها و نیازهای من باشد.
روابط POLYAMORE ویژه من هستند با توجه به. من هرگز چنین صحبت نکرده ام ، آنقدر صادقانه و با صراحت در مورد نیازهایم ، همانطور که در روابط چندرسانه ای من است.
مطمئناً ، هر آنچه را که می خواهم بلافاصله قابل اجرا نیست. بعضی اوقات مجبورم نیازهای خود را با شرایط سازگار کنم یا کمی صبور باشم زیرا همه چیز همیشه نمی تواند بلافاصله عملی شود. اما گفتن حقیقت به طور غیرقانونی در روابط چندرسانه ای برای من آسان تر است. من می دانم که بسیاری از افراد در روابط همجنسگرا نیز بسیار صادقانه با یکدیگر هستند ، من نمی خواهم آن را انکار یا انکار کنم.
من فقط می دانم که روابط چندرسانه ای به معنای فشار کمتر برای من است ، زیرا آنها به هیچ وجه انتظار آرزو کردن تنها یک نفر در جهان را برای همیشه تعیین نمی کنند. گفتن حقیقت آسان تر است زیرا بلافاصله با ایده یک "یک عشق واقعی" روبرو نمی شود.
دروغها و قدرتها
انجام مکالمه در سطح چشم بدین معنی است که این شخص نیست که نتیجه نتیجه مکالمه را کنترل کند بلکه همه افراد درگیر آن هستند. بدترین چیز برای من وقتی مردم فکر می کنند که می دانند من چگونه واکنش خواهم داد و بنابراین می خواهم از خود محافظت کنم یا می خواهم با دروغ واکنش من را پیش بینی کنم. پس دیگر نمی توانم کاری انجام دهم ، من کاملاً منتقل شده ام. این باعث عصبانیت من می شود می خواهم بتوانم برای خودم تصمیم بگیرم که آیا آن را بد ، خوب ، مضر ، لذت بخش یا غم انگیز می دانم.
من بدترین دروغ را تجربه می کنم که به دلیل واکنش من سرقت شده اند. برای من ، این درباره دروغ و متن آن کمتر از این واقعیت است که تصور می شدم واکنشی را که حتی نتوانستم آن را تکمیل کنم ، کمتر به ذهنم خطور می کند. من اصلاً مجاز نبودم که واکنش نشان دهم - فقط در تصور شخص دیگر. به همین دلیل معمولاً برای من اینگونه است که این واقعیت که به من دروغ گفته شد فقط نیمی از خود دروغ است. اما دروغ باعث می شود واقعیت دو برابر بزرگ به نظر برسد. او او را به یک چیز عظیم تبدیل می کند ، که نباید باشد.
من اعتقاد ندارم که دروغ بودن به خودی خود همیشه بد است ، اما من فکر می کنم که تعبیه شده در یک شرایط اجتماعی و شاید صمیمی بین فردی تقریباً همیشه باعث آسیب بیشتر از اثرات مثبت می شود. من همچنین نمی خواهم باشگاه اخلاقی را تکان بخورم و همه افرادی را که تصمیم به دروغ گفتن دارند محکوم کنم ، فقط برای من مهم است که عواقب آن را نشان دهم تا اثرات دروغ را فاش کنم.
از آنجا که بیشترین تصمیم خود را برای دروغ از اثر ، ترس و یا چالش بگیرید تصمیم می گیرید.
اما لحظه بسته نمی ماند ، داستان ادامه دارد. و از همین جا است که همه آشوب ممکن آغاز می شود.
البته همه دروغ ها متفاوت عمل می کنند و همه مانند روابط من بر روابط تأثیر نمی گذارد. برای من ، با این حال ، من متوجه شدم که صداقت پایه و اساس یک رابطه چند همسری است. به نوعی ، من باید صادق باشم تا آنچه را که واقعاً می خواهم بدست آورم و البته وقتی چیزی احساس خوبی نباشد ، قادر به برقراری ارتباط باشم. همواره چالشها و مشکلات جدید در صورتهای فلکی پلیمرو وجود دارد که غیر معمول نیست. وقتی بسیاری از افراد سعی می کنند روابط و زندگی را با یکدیگر به اشتراک بگذارند ، پیچیده است. بدون اعتماد و صداقت ، این سریع به هم می خورد.
حقیقت یک هدایاست
برای من این بدان معنی نیست که من همیشه قادر به گفتن حقیقت هستم. مخصوصاً به این دلیل که من هرگز یاد نگرفتم که حقیقت را بگویم مثبت است. در کودکی اگر اعتراف کردم گلدان را شکسته ام یا مخفیانه سیگار می کشید ، بیشتر مجازات می شدم. هیچ کس مانند حقیقت یک اسب کیک عسل از حقیقت خوشحال نبود. من همچنین شرایطی را در زندگی من به یاد نمی آورم که شخصی به من گفت که تولد من را غیر عملی ، غیرقابل استفاده یا فقط زشت دانستند. و به همین ترتیب ادامه می یابد و ادامه می یابد.
حقیقت چیزی است که از دروغ های اضطراری ، دروغ از نشاط یا سطح حفاظت برخوردار است. چگونه باید یاد بگیریم که حقیقت را بگوییم؟
فکر می کنم دو منظر وجود دارد. از یک طرف توسط شخصی که حقیقت را می گوید و از طرف دیگر توسط شخصی که حقیقت را می آموزد. گفتن حقیقت بسیار آسان نیست - حداقل برای اکثر مردم ، از جمله خود من ، زیرا این کار اغلب با ترس از صدمه زدن به شخص دیگر طنین انداز است. و این بعید نیست. در عین حال ، این احترام ، عشق و اعتماد زیادی را نسبت به شخص دیگر نشان می دهد که می توانید حقیقت و اعتماد به یکدیگر را بگویید که فرد دیگر فوراً فرار نمی کند.
از نظر من دانستن حقیقت دو بعد دارد. از یک طرف لحظه ترسناک وقتی چیزی را می شنوید که شاید نتوانید آن را بشنوید و از طرف دیگر لحظه ای که دیدگاه خود را تغییر می دهید و می فهمید که باید برای گفتن این حرف برای شخص دیگر هزینه زیادی داشته باشد. هر دو کاملاً مهم هستند. اعتراف می کنم ، یادگیری درک حقیقت کار ساده ای نیست. شاید من بخواهم عصبانی شوم ، سرخ شوم ، اتهامات وحشی را در اطراف اتاق پخش کنم. من می توانم همه کارها را انجام دهم ، تمام احساسات من دلیل بودنشان را دارند و در عین حال می خواهم از شخص دیگری سپاسگزار باشم - حداقل به بهترین شکل ممکن😉
آخرین نکته مهم ، زمینه است ، وضعیتی که در آن مکالمه صورت می گیرد. به عنوان مثال ، اگر تصمیم دارید دروغ را دروغ تلقی کنید ، اغلب یک مکالمه خوب نخواهد بود. چه کسی از دروغ گفتن خوشحال است؟ مکانهایی را که ساکت هستند و ترجیح می دهم زمانی که من و شخص دیگر (افراد) وقت کافی داریم ، ترجیح می دهم. من همچنین دوست ندارم در خانه برای چنین مباحثاتی ملاقات کنم ، زیرا در آن صورت جو و احتمالاً احساس بد در چهار دیوار شما باقی می ماند.
حتی اگر این مکالمه آسان نباشد ، فکر می کنم بهتر است حقیقت را بگوییم تا برای همیشه مخفی کردن آن. آنچه ممکن است برای بعضی از افراد ساده و طبیعی به نظر برسد ، برای سایرین یک مشکل دشوار است.
و به طور دقیق که حقیقت را بدون هیچ گونه مشکلی پیچیده ، چند لایه و تقویت از دروغ می سازد.